-
پنجشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۰، ۰۲:۵۹ ق.ظ
راوی: دوست صمیمی شهید
سال ۱۳۵۸ بود و من با شهید محمد علیزاده در کلاس اول دبیرستان همکلاسی بودیم. ما آن وقت ۱۵سالمان بود. هنوز آثار آموزش و پرورش شاهنشاهی در مدارس وجود داشت. یکی از دبیرهای ما زنی بود که کاملا بیحجاب به کلاس میآمد. او مرام کمونیستی داشت و سعی میکرد در کلاس بچهها بلحاظ عقیدتی و فکری، گمراه کند و آنها را با خود هم عقیده کند.
معلم تا میخواست در کلاس صحبتهای کمونیستی کند محمد بلند میشد و اعتراض میکرد و میگفت: خانم معلم شما معلم زیستشناسی هستید و حق ندارید خارج از درس صحبت کنید. ضمنا اگر راست میگویید اجازه بدهید ما هم یکی از علمای خودمان را بیاوریم و شما با او بحث کنید چرا با ما که هنوز اطلاع کاملی از اسلام نداریم بحث میکنید؟
خلاصه محمد به هیچ وجه اجازه نمیداد او صحبتی غیر از درس داشته باشد و بچهها را به انحراف بکشد. علاوه بر آن محمد مکررا به خانم معلم در مورد حجابش تذکر میداد و میگفت باید با حجاب کامل به کلاس بیایید ولی خانم معلم گوش نمیکرد.
بالاخره محمد بچهها را جمع کرد و به آنها گفت سر کلاس این خانم نمیرویم مگر اینکه حجاب را رعایت کند و قول بدهد حرفهای کمونیستی در کلاس نزند.
خانم معلم وارد کلاس شد و دید هیچکس در کلاس نیست داد و فریادی به راه انداخت. میدانست که برپاکننده این اعتصابات محمد علیزاده است. محمد را صدا زد و با تندی گفت: از جان من چه میخواهی؟
محمد هم با خونسردی کامل گفت: قول بدهی حجابت را کاملا رعایت کنی و حرف غیر درسی در کلاس نزنی. معلم هم که اوضاع را کاملا به ضرر خود دیده بود قبول کرد.